○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
تقریبا دوازده سینزه سالم بود فقط بز و گوسفند داشتیم من یاد گرفته بودم سره گوسفندا رو میزاشتم بین دوتا پاهام تا تکون نخورن و بتونن شیر رو ازش بدوشن
گوسفند اولی دومی خیلی حواسم جمع بود
تقریبا ده تا که گذشت
هر چی میفرستادن جلو سرشو میزاشتم بین پاهام
دیگه شرطی شده بود بدنم نا خود آگاه سرشونو بین پاهام نگه میداشتم
.
.
نامردا وسط کار یدونه بز فرستادن داخل تا شیرشو بدوشیم
این بزه شاخش استاندارد نبود عمودی بود
منم ناخود آگاه سرشو گذاشتم بین پاهام تا تکون نخوره همچین با چاخ زد بهم که خشتک و همه و همه پاره شدم رفت پی کارش
:khak: :khak:
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
میدونی این ننه بزرگم پیر بود بنده خدا ، قدیما شیر که میدوشید کاسه رو خیلی عقب نگه میداشت
*ey_khoda* *ey_khoda*
همیشه شیرایی که میدوشیدیم بوی پشکل میداد
*gerye* *gerye*